@@ عاشقانه ها @@
@@ عاشقانه ها @@
ایــن وبــــلاگ بـــــــه ادرس زیــــر منتـــــقل شـــد : alonegirl0.loxblog.com
"دوســـتــت دارم" را براي هر دويمان فرستادي !! هم مــــن !! هـــــم او !!! خيـــانت مي كـــــردي يا عــدالــَت !!??
کاش می فهمیدی برای این که تنهایم تو را نمیخواهم؛ برعکس … برای این که میخواهمت ؛ تنهایم …!!! کـاش به خودمان قــول بدهیــم میدانی ؟! به رویت نیاوردم ! از همان زمانی که ” تو ” به ” من ” گفتی ” شما ” فهمیدم پای ” او ” در میان است… حرفای زیادی بلد نیستم گفته بودم که بی تو سخت می گذرد بــــاز هـــــم خیال تــــو ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻨﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ...
ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﯾﯽ ﯾﮑﯽ ﺩﻟﮕﺮﻣﯽ...
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش “علف هرز” و “گل سرخ” یکیست ... میگوینــد: بــاران کــه میزنــد , نبودنت را دارم با ساعت شنی اندازه گیری میکنم ... تا به حال اندازه ی یک صحرا شده ... آهسته گفت خدا نگه دارت ... در را بست و رفت ... ادم ها چه راحت مسعولیت هاشان را به عهده ی دیگری می اندازند ... دیگر تنهایی ام را با کسی قسمت نخاهم کرد ... یکبار قسمت کردم چند برابر شدند ... من و تــو ، "مــا" كه نشديم هيچ ... من نيمی از خودم را هم باختـــم ... "مـَرב بآش ... مــَرבونــِﮧ حــَـرف بـِـزَטּ . . . "!مـــَـرב بــــــآشـــ ــ ــ !" وقتـ_ـی دلتـ_ـنگم تازِگیا مُد شُده میگَــن: نــــامــــردهــــا... ” چـــــند بُـغــض ؟ ” بـه یــک گــــلو...!؟ خیالـت راحـت باشـد , چیــزی نشـده
خواستم چشــــم هایت را از پشـــت بگیرم...دیدم طاقت شنیــــدن اسم هایی را کــــه می گویــــی ندارم...!
| رفتُ | و .. از چشمانَم رُبود !
آخـر { جنـوטּ } مےدانے ڪجـآسـت ؟! عاشقانه ها رژیم گرفته اند ... رژیم کلمات ... تنها با یک واژه سیر می شوند ... آن هم ((تو))....
چرا میگویند "ها" علامت جمع است؟ "تن" را با "ها" جمع میکنی خودت میمانی و خودت........
. . . دلم نه عشق میخواهد نه احساس قشنگ . . . . . . نه ادعاهای بزگ نه بزرگهای پر ادعا . . . . . . دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد . . . . . . و بعد پشیمان نشد . . .
چه بی خیال است کسی که تمام خیال من است ...
تنهایی تنها متنی است که همیشه همه آن را اشتباه ترجمه می کنند...
وقتی عاشق شویــم که ” آماده ایم “
نــه وقتی کــه ” تنهــائیـم”
وزن و قافیه و آهنگ می خواهد ... ،
شاعر امّا ...
تو را ...
.
هیچوقت آرزوی افتادن چیزی را نداشته ام
حالا برای اولین بار میخواهم
لطفا بیوفت ای بهترین اتفاق زندگی من
من تنها چشنهای تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت که حرف هایم را دزدید
از عشق چیزی نمیدانم
اما دوستت دارم کودکانه تر از آنچه فکر کنی
حرفم را پس میگیرم
بی تو انگار اصلا نمیگذرد
مــــرا
“برداشــــت”
کجــــا می بــــرد نمــــی دانــــم!
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ...
فکر مـ ﮯ کردم تـפּ بودـﮯ تنگ شـﬤه !
چــ ـﮧ جـمـلـ ـﮧ ﮯ غـریبـ ﮯ ســت
"فـرآمـפּشـت میـڪنمـ"
وقتــ ﮯ تآ آפֿـــر عـمـ ـرت
بــــآ یـآﬤ او زنـــدگـ ﮯ میـڪنـ ﮯ!!
بــوی ” خــاک “بلنــد می شــود…
امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!
مـَـرבونـِﮧ بخــَنـב . . .
مــَرבونــِﮧ عــِـشـق بــِوَرز . . .
مــَرבونـِﮧ گــِریـﮧ ڪـُטּ . . .
مـَرבونـِﮧ بـِبـَخـش . . .
مــَرב بآش ، نــَﮧ فـقـط بآ جـِسمـِت !
بآ نـِـگآهـِت ، بآ اِحـسآسـِت ، بآ آغـوشـِت ...
مــَرב بـــآش وَ هیـچـوَقـت نآمـَرבے نــَڪــُـטּ !
مـَـخصـوصآ بَرآےِ ڪـَسے ڪـﮧ بـﮧ مـَرבونــِـگیـت تـِـڪیـﮧ ڪـرבهِ
و بآوَرِت ڪـَرבهِ ...
بشـ_ـقاب ها را نمی شـ_ـکنم
شیـ_ـشه ها را نمـ_ـی شکنـ_ـم
غـ_ـرورم را نمـ_ـی شکـ_ـنم
دلـ_ـت را نمـ_ـی شکـ_ـنم
در این دلتنـ_ـگی ها زورم به تتـ_ـها چیزی که میـ_ـرسد ،
این بغض لعنتی است ... !!
عِشــقِتو وِل كُــن اَگِـ ـﮧ بَرگَشت مالِـــ خُودِتَـــﮧ،
اَگِــــﮧ بَرنَگَشت اَز قَبلَم مالِـــ تو نَبودِه!
آخِــــﮧ لَعنَتــے مَگِـــﮧ دارے كَفتَربازی میكُنـے ؟؟؟!!!
یک شکسـت عاطفـی سـاده ؛
دوستـش داشتـم , دوستـم داشت
دوستـش دارم , دیگـر دوستــم نـدارد
مانـــــده ام , رفتـــــه
تـــو را دوست میدارم . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . . !
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . .
که نمـى کـــــــــنى ( ! )
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .
کـه نمـــــى کـــــنم ( ! )
برای اینکه دیگر | نبینمَش | ؛
خواب را
بـﮧ خاطـر تـو ، از { تـو } عبـور ڪردטּ !
همیشـﮧ ڪـﮧ نبـآیـد مجنـوטּ وار سـر بـﮧ بیـابـاטּ گـذاشـت!
مجنـوטּ هـآ گاهـﮯ مثـل مـטּ انـد!
منے ڪـﮧ تـو را بـﮧ لیسـت { آرزوهاﮮ نـداشتـﮧ ام }
اضـآفـﮧ ڪردم . . .
گـذشتـم ، بـﮧ همـآטּ محـڪمـﮯ ڪـﮧ پاے
{ داشـتـنـت } مانـده بـودم . . .
نمی دانم ....حس بدی ست... بی مقصدی!
کاش نه باران بند می آمد... نه خیابان به انتها می رسید....
Power By:
LoxBlog.Com